تنها

تنها تمام وجودم

تنها

تنها تمام وجودم

من خود خواهم

من تنها نیستم,اشکهایم را دارم,اشکهایی که از غم تو بر گونه هایم جاریست

من تنها نیستم,لحظه ها را دارم,لحظه هایی که یکی پس از دیگری عاشقانه

 می میرند تا حجم فاصله جدای ما را کم رنگ تر کنند

من تنها نیستم چرا که خیالت حتی یک نفس از من غافل نمی شود

چقدر دوست دارم لحظه هایی را که دلتنگ چشمانت می شوم

امید وارم که منتظرم بمانی چون من به عشق تو تکیه کرده ام

پس تکیه گاه من باش و اجازه نده دیگری جای مرا بگیرد

هر گاه که به تو فکر می کنم به زندگی امیدوار می شوم

اگر بزرگترین خود خواهی انسانها عشق باشد پس بدان

که من خود خواه ترین انسانم وفقط تو را برای خودم می خواهم

هیچ وقت فکر نکن که لحضه ای تو را فراموش کرده ام

پس هیشه به عشق من ایمان داشته باش، بهترین گل دنیا

چشم به راهم تا آرامش را به قلبم هدیه کنی ای مهربان من

تنهاییات


تو تنهایییات با کی دردو دل میکنی؟



تاحالا شده تنها بشی.چیکار میکنی؟دردل کن؟


منتظر جواباتون هستم

شگفتی های چشم

شگفتی های چشم


چشم انسان را از دو نظر، هم از نظر ساختمان و اعضای ریز آن و هم از نظر روان شناسی می توان بررسی کرد.

از دیدگاه روان شناسی، حالت های مختلف چشم، بیماری و تندرستی فرد را بازمی گوید. چشم هم درون را می بیند و هم بیرون را، یعنی وقتی با چشم به چیزی نگاه می کنیم، از ظاهرش آگاه می شویم، ولی اگر به چشم کسی نگاه کنیم، از درونش با خبر می شویم. چشم، دوستی و دشمنی را نشان می دهد و بیننده را از نیت شوم یا قصد خیر صاحب آن آگاه می سازد. چشم هم گوینده است و هم شنونده. چشم از رضایت و خشم و نیز از قوت و ضعف خبر می دهد و از آسودگی و دلهره پرده برمی دارد. از امید و ناامیدی می گوید، درستی و نادرستی را روشن می سازد، از راستگویی و دروغگویی و از سیری و گرسنگی فرد حکایت می کند.

قاضی تیزبین، از چشم متهم نکته های فروانی به دست می آورد و بازپرس، پاسخ بسیاری از پرسش های خود را از چشم متهمان می گیرد و پلیس با کلید چشم، رازهای نهفته در دل مظنون به جرم را می گشاید.

پزشک با دقت به وضعیت چشم، به نوع بیماری انسان پی می برد. چشم، سخن می گوید و سخن می شنود. گرچه وظیفه اصلی چشم ها این نیست و بشر به وسیله زبان و سخن می تواند آن کارها را انجام دهد، ولی چشم با پذیرفتن این همه مسئولیت،

ادامه مطلب ...

غیر ممکن

استادی به مریدش می گوید : وقتی به طریق روح خوش می رسی ٬ دری را می یابی که عبارتی روی آن نوشته شده است ٬ به نزد من برگرد و آن عبارت را بگو. 

مری جسم و روحش را وقف جست و جو می کند و یک روز به آن در می رسد و بعد به نزد استادش بازمی گردد. 

به استاد می گوید که نوشته شده بود غیرممکن. 

استاد از او می پرسد این عبارت روی در نوشته شده بود یا دیوار؟ 

مرید پاسخ می دهد : روی در. 

استاد به او می گوید پس دستگیره را بگیر و در را باز کن. 

مرید اطاعت کرد و از آنجا که روی در نوشته شده بود غیر ممکن با باز شدن در این عبارت هم به کنار رفت. 

در کاملا گشوده شد و مرید  آن عبارت را دیگر ندید و به راه خود ادامه داد. 

نامه بدون نقطه یک رعیت در زمان ناصرالدین شاه

نوشته ای که ذیلا از نظر شما می گذرد نامه ای است که مرحوم میرزا محمد الویری به مرحوم احمدخان امیر حسینی سیف الممالک فرمانده فوج قاهر خلج رقمی داشته که شروع تا خاتمه نامه تمام از حروف بی نقطه الفبا انتخاب و در نوع خود از شاهکارهای ادب زبان پارسی به شمار می آید. انگیزه نامه و موضوع آن قلت در آمد و کثرت عائله و تنگی معیشت بوده است.

این نامه در زمان ناصرالدین شاه بوده.



بسمه تعالی

سر سلسله امرا را کردگار احد، امر و عمر سرمد دهاد. دعا گو محمد ساوه ای در کلک و مداد ساحرم و در علم و سواد ماهر. ملک الملوک کلامم و معلم مسائل حلال و حرام. در کل ممالک محروسه اسم و رسم دارم. درهرعلم معلم و در هراصل موسسم .در کلک عماد دومم درعالم، درعلم وحکم مسلم کل امم سرسلسله اهل کمالم اما کوطالع کامکار و کو مرد کرم؟


دلمرده آلام دهرم. کوه کوه دردها در دل دارم. مدام در دام وام، و علی الدوام در ورطه آلام دهرم هر سحر و مسا در واهمه و وسواس که مداح که گردم و کرا واسطه کار آرم که مهامم را اصلاح دهد و دو سه ماهم آسوده دارد. مکرر داد کمال دادم و در هر مورد مدح معرکه ها کردم. همه گوهر همه در، همه لاله همه گل، همه عطار روح همه سرور دل، اما لال را مکالمه و کررا سامعه و کور را مطالعه آمد. همه را طلا سوده در محک ادراک آورده احساس مس کردم و لامساس گو آمدم. اما علامه دهرم، ملولم و محسود و عوام کالحمار محمود و مسرور ... لا اله الا الله وحده وحده دلا در گله مسدود دار در همه حال که کارهای همه عکس مدعا آمد علاوه همه دردها و سرآمد کل معرکه ها عروس مهر در آرامگاه حمل در آمد. عالم و عام لام و کرام، صالح و طالح، صادر و وارد، کودک و سالدار، گدا و مالدار، همه در اصلاح اهل و اولاد و هر کس هر هوس در معامله و سودا دارد آماده و اطعمه و هر سماط گرد آورده، حلوا و کاک، سرکه و ساک، کره و عسل، سمک و حمل، گرمک و کاهو، دلمه و کوکو، امرود و آلو، الی کلم کدو، همه در راه، مکر دعاگو که در کل محرومم و در حکم کاالمعدوم. اگر موهوم و معلول معدل سه صاع و دو درم ارده گردد حامد و مسرورم. مگر کرم سر کار اعلی که سرالولد و سرالوالد در او طلوع کرده و دادرس آمده، درد ها دوا، وامها ادا و کامها روا گردد.


له طول عمر کطول المطر سواء له الدرهم، و که المدر دهد مرد را کام دل کردگار همه عمر آسوده و کامکار دل آرا همه کار و کردار او ملک در سما مادح کار او طول الله عمره و دمره حاسده، هلک اعدائه، اعطه ماله، اصلح احواله و اسعد اولاده مدام السماء