من تنها نیستم,اشکهایم را دارم,اشکهایی که از غم تو بر گونه هایم جاریست
من تنها نیستم,لحظه ها را دارم,لحظه هایی که یکی پس از دیگری عاشقانه
می میرند تا حجم فاصله جدای ما را کم رنگ تر کنند
من تنها نیستم چرا که خیالت حتی یک نفس از من غافل نمی شود
چقدر دوست دارم لحظه هایی را که دلتنگ چشمانت می شوم
امید وارم که منتظرم بمانی چون من به عشق تو تکیه کرده ام
پس تکیه گاه من باش و اجازه نده دیگری جای مرا بگیرد
هر گاه که به تو فکر می کنم به زندگی امیدوار می شوم
اگر بزرگترین خود خواهی انسانها عشق باشد پس بدان
که من خود خواه ترین انسانم وفقط تو را برای خودم می خواهم
هیچ وقت فکر نکن که لحضه ای تو را فراموش کرده ام
پس هیشه به عشق من ایمان داشته باش، بهترین گل دنیا
چشم به راهم تا آرامش را به قلبم هدیه کنی ای مهربان من
تاحالا شده تنها بشی.چیکار میکنی؟دردل کن؟
منتظر جواباتون هستم
چشم انسان را از دو نظر، هم از نظر ساختمان و اعضای ریز آن و هم از نظر روان شناسی می توان بررسی کرد.
از دیدگاه روان شناسی، حالت های مختلف چشم، بیماری و تندرستی فرد را بازمی گوید. چشم هم درون را می بیند و هم بیرون را، یعنی وقتی با چشم به چیزی نگاه می کنیم، از ظاهرش آگاه می شویم، ولی اگر به چشم کسی نگاه کنیم، از درونش با خبر می شویم. چشم، دوستی و دشمنی را نشان می دهد و بیننده را از نیت شوم یا قصد خیر صاحب آن آگاه می سازد. چشم هم گوینده است و هم شنونده. چشم از رضایت و خشم و نیز از قوت و ضعف خبر می دهد و از آسودگی و دلهره پرده برمی دارد. از امید و ناامیدی می گوید، درستی و نادرستی را روشن می سازد، از راستگویی و دروغگویی و از سیری و گرسنگی فرد حکایت می کند.
قاضی تیزبین، از چشم متهم نکته های فروانی به دست می آورد و بازپرس، پاسخ بسیاری از پرسش های خود را از چشم متهمان می گیرد و پلیس با کلید چشم، رازهای نهفته در دل مظنون به جرم را می گشاید.
پزشک با دقت به وضعیت چشم، به نوع بیماری انسان پی می برد. چشم، سخن می گوید و سخن می شنود. گرچه وظیفه اصلی چشم ها این نیست و بشر به وسیله زبان و سخن می تواند آن کارها را انجام دهد، ولی چشم با پذیرفتن این همه مسئولیت،
ادامه مطلب ...استادی به مریدش می گوید : وقتی به طریق روح خوش می رسی ٬ دری را می یابی که عبارتی روی آن نوشته شده است ٬ به نزد من برگرد و آن عبارت را بگو.
مری جسم و روحش را وقف جست و جو می کند و یک روز به آن در می رسد و بعد به نزد استادش بازمی گردد.
به استاد می گوید که نوشته شده بود غیرممکن.
استاد از او می پرسد این عبارت روی در نوشته شده بود یا دیوار؟
مرید پاسخ می دهد : روی در.
استاد به او می گوید پس دستگیره را بگیر و در را باز کن.
مرید اطاعت کرد و از آنجا که روی در نوشته شده بود غیر ممکن با باز شدن در این عبارت هم به کنار رفت.
در کاملا گشوده شد و مرید آن عبارت را دیگر ندید و به راه خود ادامه داد.
نوشته ای که ذیلا از نظر شما می گذرد نامه ای است که مرحوم میرزا محمد الویری به مرحوم احمدخان امیر حسینی سیف الممالک فرمانده فوج قاهر خلج رقمی داشته که شروع تا خاتمه نامه تمام از حروف بی نقطه الفبا انتخاب و در نوع خود از شاهکارهای ادب زبان پارسی به شمار می آید. انگیزه نامه و موضوع آن قلت در آمد و کثرت عائله و تنگی معیشت بوده است.
این نامه در زمان ناصرالدین شاه بوده.