تنها

تنها تمام وجودم

تنها

تنها تمام وجودم

دیوانه خونه ای که من در ان زندگی میکنم

 

 

 

 

دیونه خونه

.

در دیوانه خانه ای  که من زندگی میکنم بعضی ، بعضی دیگر را به بی انصافی متهم میکنند

.

و در دادگاهی که قاضی و دادستان و هیئت منصفه و وکیل مدافعش همه از خودمان هستند

 بی انصاف ها  را به اشد مجازات محکوم می کنند

.

در دیوانه خانه ای که من زندگی میکنم  از همه رقم جنس و همه  تخصصی بین مان هست

 

دیوانه گانی که بیشتر از مدعیان عقل می فهمند

.

دیوانه گانی که چماق می کشند  و دیگران را به  قتل دیگری تشویق میکنند  ودوستان دیوانه اش  برایشان هورا می کشند

.

دیوانگانی چون منگول های زعفرانی الت دست دیوانه گانی  چماق دارند

.

دیوانگانی که وقتی با عشقشان قهر میکنند دنبال محلل می گردند

.

 

دیوانه گانی که حرف های لاتی و زیر شکمی  خود را شعر می نامند و نازیده می شوند و زیبا خوانده می شوند

ادامه مطلب ...

فصل من

کم کم داره میره و من نتونستم خوب حسش کنم... 

پائیز من. فصل هزار رنگ و زیبای من نفس نفس های آخر را می کشد... 

فصل من رفتنی است. 

ماه من. همان که تمام سال را برای آمدنش لحظه می شمارم. 

همان روزی که برای آمدنش خواب ها می بینم! 

فصل و ماه و روز من رفتنی هستند... 

زیباترین قصه هایم اینجاست.  

قشنگترین خاطراتم با برگریزان هزارو یک رنگ پائیزیست. 

و تلخ ترین ها... در رنگارنگی این روزها بی رنگ است.