تنها

تنها تمام وجودم

تنها

تنها تمام وجودم

لرزش شانه ها...یادتان هست؟



می دانم که جمع تان جمع است، و شمع انجمن تان، حسین!

لازم نیست به ما فخر بفروشید. ما خود، به مقام والای شما واقفیم.

فقط یادتان باشد محرم های این دنیا را.


 
یادتان باشد که روزگاری، در همین ایام، کنار ما بودید و با ما سینه می زدید.
شوق بعد از عزای تان را کنار ما بودید. لااقل سربند «یاحسین» یکی تان را که ما بسته ایم.
یادتان هست؟!
اینک پیش از ما بهتران، عزای شما، رنگ و بوی دیگری گرفته است.
ما خود قبول داریم که «حسین، حسین، حسین» شما شنیدنی تر است، اما شما که شهدای خودتان نیستید؛
شهدای مایید. از خون و استخوان مایید. از نسل ما و از سلاله مایید.
شما هق هق گریه های ما را شنیده اید. شما لرزش شانه های ما را احساس کرده اید.
محرم های این دنیا را که یادتان نرفته؟! زیارت عاشورای شب های عملیات را که یادتان هست؟!
هنوز هم حسین، شهادت نامه امضا می کند. تا چشم ارباب، کدام مان را بگیرد، شما هوای ما را داشته باشید.
برای ما هم دعا کنید که در بستر نمیریم.
دعا کنید که قدر همسنگران شما را بدانیم.
دعا کنید بدانیم قدر رزمندگانی را که با شما تا لب چشمه شهادت آمدند،
اما… اما قصه این بود که خدا، ماه را تنها نمی خواست.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد