تنها

تنها تمام وجودم

تنها

تنها تمام وجودم

با گوشه چشمت صدساله بنایم رایکباره فروریخت

نوشته رضاباباخانی 

 

با گوشه چشمت صدساله بنایم رایکباره فروریخت

راه پرپیچ وخمی دارد عشق که به هر مویی از آن صد چین است قصه عشق سراسر تلخ است تلخی عشق ولی شیرین است هر که فرهاد شود در ره عشق همه کس در نظرش شیرین استتهمت کفر به عاشق نزنیدعاشقی پاکترین آیین است

من به آمار زمین مشکوکم اگر این سطح پر از آدمهاست پس چرا این همه دلها تنهاست

ازباتوبودن دل برایم عادتی ساخت که هرگز بی تو بودن را باور ندارم

عادتم داده خیال تو که تنها نشوم یاد من هم نکنی باز به یادت هستم

روز مرگم هر که شیون کند از دور وبرم دور کنید همه را مست وخراب از می انگور کنیدمرد غسال مرا سخت شرابش بدهیدمست مست از همه جا حال خرابش بدهید بر مزارم مگذارید بیاید واعظ پیر میخانه بخواند غزلی از حافظ جای تلقین بالای سرم دف بزنید شاهدی رقص کند جمله شما دست بزنید روز مرگم وسط سینه من چاک کنید اندرون دل من یک قلم تاک زنید روی قبرم بنویسید وفادار برفت آن جگر سوخته خسته از این دار برفت

ستاره بختتان بالا سپیده صبحتان تابناک سایه عمرتان بلند ساز زندگیتان کوک سرزمین دلتان سبز خیلی دوستت دارم

هر که عاشق شد منت از صد یار میباید کشیدبهر یک گل منت از صد خار میباید کشید من به مرگم راضیم اما نمیاید اجل بخت بد بین از اجل هم ناز میباید کشید

من از این دنیا چی میخوام دو تا صندلی چوبی که منو و تورو بشونه واسه گفتن خوبی

دوست دارم شمع باشم گوشه ای تنها بشینم از غم نامردمیها از غم فردا بسوزم

سر به روی شانه های مهربانت میگذارم عقده دل می گشایم از غم نامردمی ها بغض ها در سینه دارم

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد